Tuesday, November 30, 2010

لحظات ساده-خوش زندگی

پیدا کردن نون خامه ای (همون گردالیای خودمون که توش پر از خامس)
وقتی که داری دنبال بستنی میگردی

یه چند سالی جوون شدم :)

هویجوری

Saturday, November 27, 2010

خاطرات ساده ...

این روزها ... نمی گذرد ... من می گذرم
هویجوری

Monday, November 15, 2010

خاطرات ساده ... این روزها که میگذرد

این روزها که میگذرد ... افسرده ام به گمانم
سرعت روزها خوب است ... نه زیاد ... نه کم
میزان مشکلات خوب است ... نه زیاد ... نه کم
کل یوم شادم ... نه زیاد ... نه کم

هویجوری

Wednesday, November 10, 2010

خاطرات ساده ... لوکال مینیمم

این روزها که میگذرد ... حواشی یک لوکال مینیمم ...
گیرکرده ام ...
هر چه میکنم ...
از ژنتیک الگوریتم بگیر تا گرادیان دیسنت ...
رهایی از این لوکال مینیمم نمی یابم

Saturday, November 6, 2010

مولوی ... تویی که هنوز هم نمیشناسمیت ... با لهجه باباشاه

شمس تبریزی به روحم چنگ زد
لاجرم در عشق گشتم ارغنون

....
Shams Tabrizi touched my soul
Inevitably I became an orgnon [in the subject] of love
....

ولی با لفظ "touched" یا لمس کردن درست اصل مطلب از بین میرود.
زیرا آن بازی لفظی به خاطر معنای دوگانه چنگ زدن است که از اسم چنگ و فعل زدن ترکیب یافته است.
اما چنگ زدن یا به چنگ گرفتن چیزی ... متضمن معنای خشونت و زور است ... بنابراین تصویر اصلی به وجود آمده این است که شمس تبریزی به روح من دست یافت یا به عبارت بهتر انگشتان خود را در روح من فرو برد. اما ذکر نام ارغنون که یک ساز است در پایان شعر ... بلافاصله معنای دوم چنگ یعنی ساز چنگ را به خاطر می آورد. بنابراین معنای دومی که به ذهن میرسد این است که شمس تبریزی چنگ روح مرا نواخت. به این معنا که این دقیقا روح مولوی است که چنگ نامیده شده است و این انگشتان شمس است که به آن میرسید و آن را مینوازد.
حال سوال این است که چرا ارغنون انتخاب شده که کمتر در مجالس سماع صوفیانه کاربرد داشته است و چرا مولوی از سازهایی چون نی یا بربط یا دف که متداولتر است نامی نمیبرد؟
......
در پاسخ باید گفت که برخلاف این سازها که نیازمند حرکت فعالانه و پرشتاب انگشتان است تا نوای دلخواه را تولید کند ساز ارغنون از قبل کوک شده است.

و همچنان بحث روی این بیت ادامه دارد

با اندکی تغییر ....ازصفحه ۸۱ ... کتاب میراث مولوی ... شعر و عرفان در اسلام ... نوشته ویلیام چیتیک ... آنه ماری شیمل ... کریستف بورگل و دیگران ... ترجمه ... مریم مشرف ...

از این کتاب بسیار بیشتر خواهم نوشت :)

Friday, November 5, 2010

خاطرات ساده ... اتاق جدید ... افراط و تفریط

امون از این افراط و تفریط ... نه به وطن که کلا مسیله آتیش و غیره رو به حساب نمی آوردن ... نه به اینجا که طبق استانداردهای آتش فشانی ... هر چند متر یه در ضد حریق گذاشتن ... نتیجه این شده که من از در ورودی دانشکده تا اتاق خودم باید ۷ تا در ضد حریق که باز کردنشون زور فیل میخواد باز کنم .... اگر بخوام برم طبقه بالا یه چایی برای خودم بریزم و برگردم ... باید ۱۴ در ضد حریق رو باز و بسته کنم ... کلا با هم اتاقیم داریم به این نتیجه میرسیم ... که از پنجره بریم تو اتاق ... بعدشم چایی و غیره رو هم همون اتاق درست کنیم
... اینوریا هم شووور سوکوریتی رو در آوردن بو خودا

Monday, November 1, 2010

زبان جدید ما ... گذاشتن

من فلان چیز را فلان جا گذاشتم

من مداد را در جامدادی گذاشتم
من لیوان رو روی میز گذاشتم
من کاغذها را روی میز گذاشتم

اندر احوالات زبان جدید ما در سرزمین نارنجی پوش این است که قبل از به کار بردن فعل گذاشتن ... باید فکر کنیم که اون شی رو ...
۱- توی فضای بسته میذاریم ... مثل مداد در جامدادی
۲- عمودی روی چیزی میذاریم ... مثل لیوان روی میز
۳- یا افقی میذاریم ... مانند کاغذ روی میز

بعدش ... برای هر کدوم از حالات ... فعل و داستان های خاص خودش رو به کار ببریم
گرامر کامل ... اینجا

Followers