Monday, May 7, 2012

خاطرات ساده ... من و یوست

رفتم پیش رییس دپارتمان که نسخه ابتدایی تز رو تحویلش بدم ... تا منو میبینه ... میگه که این هوا جون میده برای مسافرت ... میدونی کجا بودم ... یه قسمتی تو روسیه ... نیاز به ویزا نداره ... ارزون هم هست ... دوس داری ... میگم آره ... میگه بشین تا ایمیلا رو برات فوروارد بکنم ... چند تا ایمیل توریستی برام فوروارد میکنه و کلی توضیح میده ... ۱۰ دقیقه ای گذشته ... اشاره میکنم که برای تصویب تز مزاحمتون شدم  ... تز رو تحویل میگیره و نسخه پی دی اف تز رو هم از من میخواد ... تورقی در نسخه پی دی اف میکنه و میگه
joost won't read this
                                که نداری؟

 میگم منظورت چیه؟ میگه بعضی بچه های دانشگاه به شوخی این جمله رو توی تز میزارن که مچ من رو بگیرن :))‌ منم همه تز رو میخونم و در نهایت یه جور دیگه سر به سرشون میزارم  :)) دروغ چرا؟ تا قبر ... ۱-۲-۳-۴ از این صمیمیتی که بروز میده کیف میکنم و کلی از استرسهام میریزه ...
نسخه پی دی اف رو به رییس دانشکده و داوران خارجی ایمیل میزنه و سریع میاد که عکس کشتیهای توریستی رو به من نشون بده.

ملاقات امروز باعث شد یاد سفر قبلیم که باهاش رفتم پرتقال بیفتم ... زمانی که با ذوق جالبی داشت عکس خانوادش رو که روی لیوان انداخته بود به جمع نشون میداد:)
فکر کنم --- خیلی زووود ---- دلم برای تک تک شخصیت هایی که تو دوران دکترا باهاشون نزدیک بودم  تنگ شود


No comments:

Post a Comment

Followers