Sunday, May 29, 2011

خاطرات ساده ... نقد

استادم ایمیل زده و کمی نقد کرده ... لحنش توی ایمیل کمی خشک به نظر میرسه و چندین سوال هم مطرح کرده ... آخر ایمیل هم تاکید کرده که:

Don't let this criticism let you down; just try to use it in a good way to improve your own work

خیلی کوتاه بهش جواب دادم که ممنون از نقدت ... منم برای سوالاتت ممکنه توضیحاتی داشته باشم ... ولی ترجیح میدم که رو در رو بشینیم راجع بهشون صحبت کنیم

-- یه هفته گذشت ... متن میلشو پرینت گرفتم ... خندان میگم ... خوب من که این نقداتو قبول دارم و به جای دفاع سعی میکنم که توی عمل نشون بدم ... راجع موارد دیگه هم میتونم بگم فلان و بهمان ...

++خندان جواب میده که بابا منم شاید (به خاطر عصبی بودن از چیز دیگه ای) کمی غلو کرده باشم ... خلاصه کم مونده بود به ماچ و بوسه و هاااگ ... آخرش با لحن کاراگاه درک به من گفت ... عجب هوای دلی شده ... اخر هفته رو کجا سپری میکنی ؟

نکته اخلاقی: وقتی عصبی هستین ... ایمیل نزنید
نکته اخلاقی دو: جواب دادن ایمیل آدمی که عصبی است مشکلی رو حل نمیکنه
نکته اخلاقی سه:
Critics are our friends, they tell us our faults
‌Benjamin Franklin


Friday, May 27, 2011

خاطرات ساده ... کادوی دکترا

دفاع دکترای یکی از بچه های اینجا نزدیکه و رفقاش تصمیم دارن پول بزارن رو هم یه چیزی به عنوان کادو تو مراسم دکترا بهش بدن ... علایق دوست دکترامون به شرح زیر است
۱- داشتن گربه
۲- داشتن یک رختخواب آویزانی که باهاش حموم آفتاب میگیرن
۳- رفتن به یه سفر فار فار اوی - همون خیلی دور خودمون
عزیزمون که گربه رو آلریدی داره ... رختخواب آویزان هم بچه ها بدون مشکل میگیرن براش ... حالا قرار شده ببینن پول چه قدر جمع میشه که بفهمن چه قدر میتونن دور بفرستنش

من خودم دودلم که چی کار کنم:

۱- کلا نرم سر جلسه دفاع ... اون روز خیلی کار دارم
۲- یه بسته گز بدم بهش ... میدونم گز خیلی دوس داره :)
۳- یه کتاب مربوط به یکی از شهرهای ایران بدم بهش ... تیریپ اشاعه انرژی مثبت راجع به وطن




Monday, May 23, 2011

چه بگویم که ناگفتنش بهتر است


میخوام بهش بگم از این که توی حرفاش راجع به دیگران قضاوت میکنه خوش حال نیستم ...
بعد میبینم همین جمله نشون میده که منم دارم در موردش قضاوت میکنم

و سکوت بهترین گزینه میشود

:)



Tuesday, May 17, 2011

خاطرات ساده ... من و رفیق فلسفیم

خوب من الان یه دوست خیلی خوب دارم که میتونم سوالای فلسفیم رو ازش بپرسم
در جواب اولین سوال که " فلسفه چیست؟" جواب زیر رو به من دادن که عینا نقل میکنم

هنوز اینکه "فلسفه چیست؟" مهمترین مسئله فلسفست که باور کنید هنوز هیچ کس جواب بهش نداده ؛ هرکسی ادعا کرد می دونه فلسفه چیه ـ از من اگه می شنوید ـ یا دروغگو یا خیلی خالی بند ..

پس جواب این سوال رو پیدا کنید ؛ هرکدوم از ما باید برای خودش به جواب این پرسش نزدیک شه و جواب خودش رو پیدا کنه ..

جوابی که من الان به نظرم می رسه بهش رسیدم اینه که :

"فلسفه همون روح کنجکاو و جستجوگر آدمیه که در همه هست .. و هرقدر کودک تر باشیم فیلسوف تریم .. جامعه فیلسوف بودن رو از بچه ها می گیره و مجبورشون می کنه دیگه سوال نکنن!! همه آدم ها بالذات فیلسوفند و ما خیلی خوشبختیم که این فرصت رو داریم با فراغ بال بیشتر .. به این جزء از آدم بودنمون بپردازیم."


جواب سید به من انرژي خوبی داد :)


Sunday, May 15, 2011

خاطرات ساده ... جلسه با مترجم

خوب جلسه خیلی سخت تر-کندتر از اون چیزی که فکرشو میکردم پیش رفت
من میگفتم گره ... طرف میگفت گره چیه ... من تصحیح میکردم منظورم همون پروتینه
من میگفتم یال ... طرف میگفت یال چیه ... من ادامه میدادم که منظورم همون تعامل فیزیکی میان پروتینهاس

طرف هم اصطلاحاتی میگفت که من متوجه نمیشدم و او هم مجبور میشد که بیشتر توضیح بده.

بعد از یه جلسه ۲.۵ ساعته هممون به این نتیجه رسیدیم که باید چندین جلسه مشترک دیگر بزاریم تا زبون هم رو بهتر بفهمیم. پووووف!
یه نکته جالب هم این بود که لیو اشاره میکرد که برای یه مورد خاص ترجیح میدهد که یه فرد متخصص دیگر رو وارد تیم کنه ...
تعجب من از این قضیه بود که اینا برای یه کار بسیار کوچیک ... خیلی تخصصی و جدی برخورد میکنن ...
خوب این یه کم آدم رو قلقلک میده تا پیش خودش تکرارکنه:

خوداجون خودت کمک کن تا یه چیز از این تحقیقات در بیاد و ما این ملت رو الکی سر کار نزاشته باشیم :))

بی ربط:
اگر شما هم تو نوجوونی واژه های ویل دورانت - حجاب- نقش زنان در انقلاب الجزایر رو به کرات شنیدین ... این فیلم رو از دست ندین :)

Wednesday, May 11, 2011

خاطرات ساده ... نیاز به یک مترجم



وقتی میخوای مقاله ای توی کنفرانس های بایوانفورماتیک بدی ... باید حواست باشه که توی این تیپ کنفرانسها دیگه عدد و رقم مثل کنفرانس های عادی مهم نیست.
طرف میگه ... باشه ... احسنت ...۲۰ درصد بهبود ... بریکلا ... اما اینا رو بریز دور و به من بگو که بایولوژيکی چه کردی؟ ژن جدید چی پیدا کردی؟ کارکرد جدیدت برای این ژن چیه و الی آخر

این نوع رویکرد در کنفرانسها ... حسابی روند کاری من و استادم رو کند کرده ... پیشینه من و استاد هر دو بیشتر در راستای متدهای یادگیری ماشین و داده کاوی است و وقتی در نتایج الگوریتم یه سری پروتین - مثلا کاندید برای سرطان- می بینیم هیچ حسی نداریم بهشون :) .
حالا فردا قراره بریم پیش این آقاهه بلکه ما را از جهلی که توش دست و پا میزنیم دربیاره ... باشد که رستگار شویم

فضای این فیلم رو خوشم اومد



Sunday, May 8, 2011

لبخند مادر :)

امروز روز مادر در کشور هلند بود و من فکر میکنم چه چیز در این دنیا با لبخند مادر برابری میکند؟

بگذریم

املای کلمه مادر در زبان هلندی به شکل
moeder
است که تشکیل شده از دو واژه
moe
+
der
ترجمه کلمه به کلمش ...چیزی تو مایه های ... کسی که زجر میکشد- یا کسی که خسته میشود ... است

مادرانتان همیشه شاد باشن
کارگر اخراجی

Sunday, May 1, 2011

سید ... شبهای هجر رو گذراندیم و زنده ایم

سید ...
شروع دوستی من و سید به سال ۸۰-دوران پیش دانشگاهی برمیگرده ... زمانی که همه تو فکر کنکور و تست و غیره بودن ... من و سید کتابای قشنگ مبادله میکردیم ... عصرا فوتبال میزدیم ... خلاصه بهترین خاطره ها رو توی پراسترس-ترین دوران رقم زدیم ... من همیشه از یاد اون دوران لذت میبرم ... بگذریم ... سال بعد ... هر دو دبیر همان مدرسه شدیم و باز هم همکار ... من ریاضی و سید فیزیک ... توی اردوی مشهد ... هرکدوممون مسیولیت ۱۰ شاگرد رو قبول کردیم و باز هم خاطره های کم نظیر ... عقاید سید خیلی مذهبی تر از من بود ... شیطونی ها و شوخی های من رو چنان مثبت برداشت میکرد که من همیشه چند ثانیه ای هنگ میکردم ... بگذریم


یکی از برنامه های سفرم به وطن دیدن سید بود ... چند سالی بود که خبری ازش نداشتم ... قراری گذاشتیم و دیده امان به جمال شمس زندگیمان روشن شد ... چند ساعتی صحبت کردیم و گپ زدیم ... و چه دل پری داشت از زندگی آکادمیک ... تقریبا شوک زده شدم ... وقتی شنیدم ... زلال ترین پسری که من میشناختم ... ستاره دار شده ... به رغم داشتن چندین مقاله معتبر از تحصیلات مقطع بالاتر محروم ... گفتمش دیگر هیچ مگو ... بگذریم ...

عنوان تز سید: معرفت شناسی سینمای دینی از منظر حکمت هنر

اسلاید ۴:
تقدیم به
شازده کوچولو ...
و برادرم ..

اسلاید آخر:
شب های هجر رو گذراندیم و زنده ایم
ما را به سخت جانی خود این گمان نبود

Followers