Tuesday, December 11, 2012

همه جا اکسپشن هستیم


همیشه به ایرانی بودنم افتخار کردم
ولی این که در فرمهای رسمی این جا
(از فرمهای دانشگاه بگیر تا فرمهای مالیاتی ) ...
چلغوز ترین کشورها لیست شده اند و خبری از کشور تو نیست ...
جز آه حسرت بار ... چیز دیگری ندارم ...
 کار ما دیگر از عصبانیت و خودخوری و امثالهم گذشته ...
 ...

قوانین رابین هودی

با این قوانین مالیاتی که اینا دارن ... هیچ نیازی به رابین هود ندارند

- درامد سالیانه کمتر از 18000 ... 1 درصد مالیات
- درامد سالیانه کمتر از 33000 ... 10 درصد مالیات
- درامد سالیانه کمتر از 56000 ... 42 درصد مالیات
- درامد سالیانه بیشتر از 56000 ... 52 درصد مالیات

Tuesday, November 6, 2012

حقوق زنان یا کشتن بچه

فیلد جدیدی که در اون کار میکنم بیشتر به تحلیل داده های متنی در حوزه علوم سیاسی میپردازه ... از اون جاییکه قضیه انتخابات امریکا موضوع روزه ... بد ندیدم که نمونه ای از این تحلیلها رو اینجا بنویسم ... در اخرین کنفرانسی که حضور داشتم ... یکی از افرادی که طرفدار دمکرات ها بود ... پس از ارایه الگوریتم متن کاویش اشاره کرد که تمامی سخنان احزاب دمکرات و جمهوری خواه رو تحلیل کرده و مهمترین نتایجش  به صورت زیر بوده است

 حزب دمکرات =  آزادی و حقوق زنان
حزب جمهوری خواه =  کشتن بچه
 :) ... بعد با خنده ادامه داد حالا شما خود دانید که به کی باید رای بدید 


Monday, November 5, 2012

معرفی یک مستند --- جنگ جهانی دوم

اگر شما هم مثل من علاقه مند به تاریخید و سوالهای بسیار در مورد جنگ جهانی دوم دارین ... برای این مستند وقت بزارید که ارزشش رو حتما داره.



Wednesday, September 26, 2012

خدمتکار


کتاب رو که میخونی خیال میکنی که وصف روزگار خیلی دور است ... هرزگاهی که تاریخی در کتاب میبینی ... دقیق تر میشوی ... میبینی ... نه برای همین ۵۰ سال پیش است ... حوالی سالهای ۱۹۶۰ ... مکان کتاب می سی سی پی امریکاست. جریان اصلی کتاب در مورد ملموس ترین نوع نژاد پرستی  --سیاه پوست و سفید پوست--- است. کتاب از زبان سه راوی - ۲ زن سیاه پوست و ۱ زن  سفید پوست بیان میشود. نقدهای بیشتر رو میتونید اینجاها ببینید.

چیزی که من به شخصه لذت بردم ... این بود که عده ای نیاز به تغییر رو حس کردن ... شروع به نوشتن کتابی کردن ... و در این راستا زندگی خود و خونوادشون رو در معرض شدیدترین تهدیدها قرادادند ... کاری که میتونه الگوی ماها باشد اگر به دنبال تغییریم.

دانشکده علوم اجتماعی

من برای اولین بار دارم تحقیق در یک دانشکده علوم اجتماعی رو تجربه میکنم ... در مقایسه با دانشکده های فنی که قبلا در اونها تحصیل میکردم ۲ تفاوت عمده میبینم. اول این که چینش صندلی ها در کلاسها اغلب به شکل دایره است که دانشجویان بیشتر بتونن بحث کنند و دوم فصل-بندی کتابهاست. خیلی از کتابهای درسی به صورت زوج و فرد فصل-بندی میشوند تا بچه ها به دو گروه اصلی زوج و فرد تقسیم شوند و امکان مباحثه بالاتر رود


به این فکر میکنم چند درصد از ماها اگر تابع شرایط نبودیم در دانشکده علوم اجتماعی وطنمون تحصیل میکردیم؟







 

Friday, September 14, 2012

صداقت از من ... سیاست از تو

 سوال کردند ... صادقانه جواب دادم ... صداقتم حماقت تعبیر شد
سوال کردم ... جواب رو با سیاست پیچاندند .... گیر ندادنم حماقت تعبیر شد 
میخوام گله کنم ... یاد حافظ میفتم
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات ... به خواست جام می و گفت "عیب" پوشیدن

آخرش هم خودابیامرزی حواله پدربزرگم میکنم که تکیه کلامش "چه بگویم که ناگفتنش بهتر است"  بود




Monday, August 27, 2012

قالی کرمان ... کتاب ... عقاید یک دلقک


بعضی از کتابها مثل قالی کرمان میمونند ... هر چی بیشتر غبار زمان روشون میشینه ... ارزششون بیشتر میشه ... عقاید یک دلقک ... برای من در زمره همین کتابهاست


.

Monday, August 13, 2012

قیدار

بعد از مدتها کتابی به دست گرفتم ... قیدار رضا امیرخانی ... یحتمل با جستجوی کوچکی  نقدهای زیادی برای این کتاب پیدا خواهیم کرد ... ولی من در یک کلمه خلاصه میکنم کتاب رو ... "اعتقاد" ... چیزی که هر چه بیش تر در زندگی مدرن امروزه کمرنگ تر میشود.

Wednesday, August 8, 2012

PhD Propositions

برای جلسه دفاع دکترا ... در کنار متن پایان نامه و سوالات رسمی ... در هلند مرسوم است که دانشجوی دکترا حدود ۱۰ تا جمله از خودش بنویسه که حداقل ۴ -۵ تا از اونها باید غیر رسمی ...نسبتا خنده دار و بیان کننده دیدگاههای شخصی اون فرد باشه ... البته این جملات باید کاملا قابل دفاع باشن و به کرات  دیده شده که داوران در جلسه دفاع از این جملات سوال کردن.

نیمه دوم جملات من به شرح زیر است:


5- Talk to biologists needs its own vocabulary.
6- The KISS (Keep It Simple Stupid) rule works well in computational biology.
7- In submitting a paper to the Bioinformatics conference/journal,  proving the biological meaningfulness of results is as  important as the numerical improvement  over the previous methods. 
8- With enough sleep and good food you do not need a physician.
9- A little bit of stress is useful for having a more productive life.
10- Life has no Ctrl+Z, so seize the Day!






Monday, August 6, 2012

شهرها که بزرگ میشن ... آدما کوچیک میشن

به همون نسبت که شهرها بزرگ میشن ... آدمای ساکن اون شهر کوچکتر به نظر میان

توی دهات قبلی که زندگی میکردیم ... عزت و احترامی داشتیم ... ماشینهای خیابون برامون توقف میکردن و با یه لبخند بدرقمون میکردن ...حرکتی که بعد از ۴ سال هنوز برامون شیرین بود ... ولی توی شهر بزرگ جدید ... زندگی مدرن و با سرعت در جریانه

Thursday, August 2, 2012

یک جمله ... The Deaf Leading the Blind?

خیلی خوب یادمه ... تابستون ۱۳۸۵ بود که جمله زیر رو دیدم و به مبحث داده کاوی علاقه مند شدم
We are drowning in information but starved for knowledge. 

تابستون امسال  جمله زیر رو دیدم و به مبحث علوم سیاسی علاقه مند شدم
While the public is not remotely blind, policy-makers do appear to be largely deaf

اطلاعات دقیق پروژه رو میتونید اینجا ببینید ولی در یک جمله قراره که قوانینی که در اتحادیه اروپا تصویب میشوند رو تحلیل کنیم و ببینیم که تا چه میزان منطبق بر عقاید و ترجیحات عموم است.

اگر کسی رو توی علوم سیاسی میشناسید که علاقه مند بود به این مبحث ... حتما به من معرفی کنید 
:)

Monday, July 16, 2012

زندگی مشترک ... اصل چهارم

هیچ کس , هیچ چیز , هیچ شرایطی

کامل نیست

به جز همونی که همه بهش اعتقاد داریم

بنابراین
seize the day (Carpe Diem)

Sunday, May 27, 2012

خیلی دور - خیلی نزدیک


شبهای گذشته ... چندین کانال تلویزیونی برنامه یورو ویژن رو مستقیم نشون میدادن ... در کنار اجراهای اصلی ... ویدیوهایی که به معرفی آذربایجان (میزبان مسابقات) میپرداختند بیشتر به دل ما مینشست ... از رقص محلی بگیر تا معرفی غذاها ... از دست کشیدن به فرش آذری تا مجسمه های شعرا ...  همه این ها برای یک بیننده ایرانی حس غریبی ایجاد میکرد ... حسی که فقط یک مرغ مهاجر درک میکند

Wednesday, May 23, 2012

شکلات ... ماهی ها عاشق میشوند

اخیرا فیلم بسیار ساده و قشنگ "شکلات" رو دیدم و از شما چه پنهون حس میکردم که نویسنده فیلم ایرانی "ماهی ها عاشق میشوند" هم با این فیلم ارتباط خوبی برقرار کرده باشد.  با اندکی تسامح, ظاهر هر دو فیلم به شرح زنانی میپردازد که بدون پشتوانه مردان ... "ذایقه" مردمان شهر رو نشانه گرفته اند. اولی با درست کردن شکلات و دومی با غذا. در کنار صورت ظاهری ... پیام به آرامی وارد ذهن ناخوداگاه مخاطب میشود. با موسیقی هر دو فیلم بسیار ارتباط برقرار کردم.


Monday, May 21, 2012

میراث آلبرتا ... حیف!

آرزو به دل موندم ... یک فیلم با هر موضوعی ساخته بشه و توش نشون داده بشه که  کرد و لر و بلوچ و غیره ... معتقد  به مذهب و منکر مذهب ... همه و همه دست به دست هم بدن و جامعه و کشور خودشون رو آباد کنند ... من نمیدونم تا کی میخواهیم از رو در رو قرار دادن اقشار مختلف  ... برای سرپوش گذاشتن روی اشتباهات خودمون سو استفاده کنیم

بعد از همه تبلیغاتی که برای فیلم میراث آلبرتا شده بود ... سرانجام نسخه کاملش رو دیدم ... اگر اولش اندکی امیدوار شدم که کسی واقعا به دنبال مشکل رفته ... در ادامه به این نتیجه رسیدم که  این داستان هم از سناریوی نخ نمایی پیروی میکند که سالیان سال تو گوشمون میخونن. 






Thursday, May 17, 2012

بحث ... اناالحق

بحثام که با بچه ها طولانی میشه ... از یه جایی به بعد ... این حس رو دارم که هر دوطرف بدون توجه به حرفای طرف مقابل ... فقط تکرار میکنیم ... اناالحق

Thursday, May 10, 2012

سوژه فیلم ... خیانت


چند وقتی میشه که ارتباطم با سینمای ایران قطع شده و آمار دقیقی از ژانر فیلمهای روی پرده ندارم. دورادور شنیدم که  محتوای اکثریت فیلم های  شرکت کننده در جشنواره فیلم فجر ... به خیانت پرداخته اند.

 فیلم سعات آباد رو دیدم. فیلم خوش ساختی است و در فضای کاری ایران فیلم باور پذیر و غیر تصنعی است که به بررسی انواع خیانت میپردازد.
در فضای خارج از ایران ... چند وقت پیش فیلم  شب گذشته  رو دیدم که در کنار ساخت خوبش به تفاوت ماهوی خیانت از سوی زن و مرد میپرداخت.
[1] وقتی شنیدم سکانس آخر سعادت آباد که در واقع ضربه آخر کارگردان به بیننده بود حذف شده ... کلی حالم گرفته شد
[2] نقد شب گذشته هم اینجا بخوانید.


Monday, May 7, 2012

خاطرات ساده ... من و یوست

رفتم پیش رییس دپارتمان که نسخه ابتدایی تز رو تحویلش بدم ... تا منو میبینه ... میگه که این هوا جون میده برای مسافرت ... میدونی کجا بودم ... یه قسمتی تو روسیه ... نیاز به ویزا نداره ... ارزون هم هست ... دوس داری ... میگم آره ... میگه بشین تا ایمیلا رو برات فوروارد بکنم ... چند تا ایمیل توریستی برام فوروارد میکنه و کلی توضیح میده ... ۱۰ دقیقه ای گذشته ... اشاره میکنم که برای تصویب تز مزاحمتون شدم  ... تز رو تحویل میگیره و نسخه پی دی اف تز رو هم از من میخواد ... تورقی در نسخه پی دی اف میکنه و میگه
joost won't read this
                                که نداری؟

 میگم منظورت چیه؟ میگه بعضی بچه های دانشگاه به شوخی این جمله رو توی تز میزارن که مچ من رو بگیرن :))‌ منم همه تز رو میخونم و در نهایت یه جور دیگه سر به سرشون میزارم  :)) دروغ چرا؟ تا قبر ... ۱-۲-۳-۴ از این صمیمیتی که بروز میده کیف میکنم و کلی از استرسهام میریزه ...
نسخه پی دی اف رو به رییس دانشکده و داوران خارجی ایمیل میزنه و سریع میاد که عکس کشتیهای توریستی رو به من نشون بده.

ملاقات امروز باعث شد یاد سفر قبلیم که باهاش رفتم پرتقال بیفتم ... زمانی که با ذوق جالبی داشت عکس خانوادش رو که روی لیوان انداخته بود به جمع نشون میداد:)
فکر کنم --- خیلی زووود ---- دلم برای تک تک شخصیت هایی که تو دوران دکترا باهاشون نزدیک بودم  تنگ شود


Wednesday, May 2, 2012

Friday, April 27, 2012

خاطرات ساده ... معامله گر صادق


ما یه ظرف گذاشتیم وسط ... سه تا فرد هم دورش جمع شدن به قیمت گذاری ... شرق اروپایی و غرب اروپایی تا تونستند چونه زدند ... فرد امریکایی صادقانه گفت من تمام توانم ایکس است و همه رو برای کاسه میدم ...   بسی نشاط رفت که فردی از جنس خودمون پیدا شد ... کاسه رو دادیم رفت ... ان شااله که هر دو طرف خیرشو ببینند



Friday, April 20, 2012

که از باد و باران نیابد گزند

برنامه ای که بی بی سی در نظر گرفته بود ... برام تبدیل به یه چلنج شده بود ... خواستم الکی رای نداده باشم ... کلی گزینه ها رو مرور کردم و در نهایت به فردوسی رای دادم.
وقتی داستان زیر رو تو اینترنت خوندم ... رایم بیشتر بهم چسبید :)

سال ها پیش از حسنین هیکل نویسنده و خبرنگار مصری پرسیدند
شما که دارای فرهنگ و تمدنی بزرگ و اهرام ثلاثه و ... هستید
چرا پس از یورش اعراب و اسلام به مصر
زبان و فرهنگ تان کاملا از بین رفت و تبدیل به یک کشور عربی شدید؟

آقای هیکل در پاسخ گفت: چون که ما "فردوسی" نداشتیم!


Friday, April 13, 2012

خاطرات ساده ... نوشتن تز ... selective heterophily

بنا به قول استاد راهنمام
اگر اندکی خوش شانس باشم
آیندگان از من به عنوان اولین شخصی که مفهوم
"selective heterophily"
رو در پردازش شبکه ها مطرح کرد
یاد خواهند کرد
:)



Thursday, April 12, 2012

خاطرات ساده ... الگوی ماندگار


یکی از خوش شانسی های من در زندگی اینه که ... در دورانی نوجوانی ... تونستم مدت زمان خوبی رو با یکی از الگوهای زندگییم سپری کنم


این الگوی ماندگار ما ... در برهه ای از زندگی غرق در فضای کاری رقابتی عجیبی شده بود که از قضا خروج از اون ... حکایت سرکنگبین صفرا فزود بود ...


این الگوی ماندگار ما ... توصیه میکرد ما رو به جلوگیری از غرق شدن و ازدیاد سفر


این روزها که میگذرد ... این الگوی ماندگار ما ... بیش از هر چیز دیگری جلوی چشمان ما ظاهر میشود ...
زندگی کن ... آرام و ساده زندگی کنی ... پرهیز کن از قبول کارهایی با چلنجینگ زیاد




Monday, April 9, 2012

خاطرات ساده ... سال آخر دکترا

هوا را از من بگیر

"امید"

را نه




Monday, April 2, 2012

Be careful

“Nostalgia is denial of a painful present”
- Midnight in Paris

Enjoy the Present :)

Friday, March 23, 2012

ترس ماندگاری

بد دردیه, وقتی نزدیکانت ... از ترس ماندگار شدن تو
دچار حس خاصی شوند
وقتی پیشرفت های علمی تو رو میبینن!

Friday, March 16, 2012

خاطرات ساده ... زمانی برای تکون خوردن مغزها

خیلی سخته که مغزت ... (مخصوصا قسمت مربوط به عقاید و مذاهب) ... تکون نخوره
وقتی کسایی رو میبینی که تو کل عمرشون هیچ اعتقاد مذهبی نداشتن و در عین حال جز پاک ترین انسانهای زندگیت شدن






Tuesday, March 6, 2012

خاطرات ساده ... اوایل زندگی مشترک


اوایل زندگی مشترک نوعی 'لطافت صادقانه و زیر پوستی' میاد تو زندگی آدم, که من حداقل تجربش نکرده بودم
مثلا این که گلدونا رو آب بدین و با هر شکوفه جدید, کلی ذوق مرگ شین






Friday, March 2, 2012

خاطرات ساده ...اوایل زندگی مشترک



اختلافات خیلی زود حل میشوند اگر اندگی خود را جای طرف مقابل بگذاریم






Wednesday, February 29, 2012

خاطرات ساده ... تدریس اصول

من که چند سال دستیار آموزشی درس های داده کاوی و پایگاه داده بوده ام ... میتونم به یقین بگم که که سطح بچه هایی که من در دانشگاه تهران و شریف دیدم به طور میانگین بالاتر از بچه های اینجاست. اما نکته جالب توجه در تدریس درس های اینجا اینه که اصلا جواب صریح و تستی به دانشجو نمیدن ... یعنی یه جزوه خاص ارایه نمیشه که مثلا همه روابط سه گانه به سه تا رابطه دودویی قابل تجزیه است و از این دست جملات خلاصه کننده و تستی ... بلکه اصول کلی رو یاد میدهند و از دانشجو میخوان که خودش کشف کند





Saturday, February 18, 2012

خاطرات ساده ... اوایل زندگی مشترک در غربت

شروع زندگی مشترک ... مثل ذره بینی شده که قسمتهای "زندگی" روزمره ام رو بیشتر به چشمم میاره
کلمه "خونواده" بیشتر تکرار میشه و به نسبت دوران مجردی ... کمبود نزدیکان در اطراف آدمی خیلی بیشتر احساس میشه


در کنار خلا خونواده که اینک بیشتر به چشم میاد ... ما ایم و هزار سوال و جستجو در گوگل


Monday, February 13, 2012

خاطرات ساده ... یادمان باشد

یادمان باشد
مادرانمان از یادمان نروند


اکبر عبدی در جشنواره فجر
:
مدیون او هستم ، فراموش نمی کنم که سه النگویش را فروخت و مرا به کلاس تئاتر فرستاد.
من هم بعدها سه دانگ خانه خودم را به خاطر آن سه النگو به نام ایشان کردم



به نقل از قدیمیا
:
حاکمی به قلمرو خودش تنها سرکشی کرد. یه شب میهمان چادرو خیمه ی پیرزنی تنها توی بیابان شد و گفت: مهمون نمیخوای و پیر زن گفت بفرمایید. مهمان حبیب خداست. پادشاه دید که این پیرزن یه چرخ نخریسی داره و یه بز . فقط!. با خودش فکر کرد لابد نهایت کاری که بکنه به ما شیر این بز رو بده. اما تا چشم گردوند دید این پیر زن تنها منبع درآمد و معاش خودش یعنی بز رو ذبح کرد و کباب و بریونش رو بهش داد. وقتی به قصر برگشت از همه ی وزیران و ندیمانش پرسید که محبتش رو چجوری جبران کنه؟ هر کس رقمی از مسکوکات طلا و نقره پیشنهاد کرد. تا آخر اینکه پادشاه خودش لب به شکوه باز کرد و گفت: اینها چیه که شما میگین. اون تمام دارایی اش رو هدیه کرد و اگه من بخوام حتی فقط مقابله به مثل کنم باید تمام حکومتم رو بهش ببخشم.

Thursday, February 9, 2012

خاطرات ساده ... استعداد ع.ب.ا.س.ی. شدن


دارم توی جمع 'آواز گنجشکها' رو به 'آیز واید شات' ربط میدم. میگم که وقتی ذات یکی خوبه و به هر دلیلی میخواد کج بشه خودا نمیزاره ... در آواز گنجشکها با پاره شدن کیسه گوجه سبزها این کار رو میکنه و در آیز واید شات پیش امدن رخدادی (از قبیل آمدن فرد سوم یا زنگیدن تلفن و غیره) تام جان رو به راه زندگی بر میگردونه

دارم توی جمع 'مارمولک' رو به 'جدایی نادر از سیمین' ربط میدم ... میگم در فیلمای ایرانی 'بچه' نماد وجدانه ... توی مارمولک همه جا هست و در سکانس های پایانی جدایی نادر از سیمین طرف بچه رو به عنوان وجدان جمع ... رو میکنه





Wednesday, February 8, 2012

سکانس ماندگار ... نان حلال

نان حلال


آواز گنجشکها رو بیش از ۵ دفعه دیدم و هنوز هم از دیدنش لذت میبرم


Monday, January 23, 2012

خاطرات ساده ... سلام میثاق, سلام استاد ... ژاپنی عزیز, کارگروهی رو بفهم


فیلدی من توش کار میکنم به نسبت, فیلد جدیدی است. فیلدی که سعی داره تا حدامکان میون بروبچس کامپیوتر و زیست ارتباط برقرار کنه. چیزی که به نظر من اصلا کار آسونی نیست.
چرا که یه کامپیوتری سعی در مجرد کردن جهان واقع داره و همه چیز رو عدد میبینه در حالیکه زیست شناس در جهان واقع, به دنبال جواب سوالش میگرده و از عدد بیزاره و دنبال نمونه میگرده

بگذریم

از طرف موسسه تحقیقاتی هلند کلاسی بسیار فشرده از ۷ صبح تا ۷ شب به مدت یک هفته تشکیل شد که ما هم به دستور استاد راهنما مجبور به شرکت شدیم.
برگزار کننده ها تا حد امکان سعی در ایجاد تنوع در کلاس داشتند. ۴۰ نفر دانشجوی دکترا که ۲۰ تای آنها پیشینه کامپیوتر داشتن و ۲۰ نفر از آنها پیشینه زیست و از کشورهای مختلف. آز آمریکا بگیر تا برس به ژاپن.
هر روز گروههای مختلفی تشکیل میشد و شرکت کنندگان مجبور به ارایه کار گروهیشون بودند. نکته ای که امروز میخوام بگم اینه که یادی از استاد خودم میثاق باقریان بکنم که اصول ارایه کردن رو من از ایشون یاد گرفتم. در زمان ارایه ها که همه به دنبال ارایه فرمولها و جزییات بودن ... من با الگوبرداری از ارایه میثال در دروس فوق لیسانس, فقط به ذکر کلیات در قابل یک داستان اکتفا کردم و در نهایت جز بهترین ارایه کنندگان انتخاب شدم. افتخاری که بدون شک میثاق هم در آن شریک است. نکته دوم هم این که در ضمن این کارگروهی, تجربه کار با ملیت های مختلف رو کسب کردم و به نظرم ژاپنی ها سخت ترین ملت به منظور کار گروهی هستند. در زمانی که بقیه اعضا بحث میکنن نمونه ژاپنی موجود در گروه مقاله میخواند و در زمانی که ما مقاله میخوندیم ایشون وقفه بحثی ایجاد میکرد.


Thursday, January 12, 2012

خاطرات ساده ... باشد که بااااااز بکنیم از این کارها

آخرین جمله تلفنی پدر پس از ترک اینجا: این سفر رو هیچ وقت فراموش نخواهم کرد

و من مطمین شدم که مهمترین نتیجه دوران دکترام همین آوردن مامان-بابا به قاره سبز بوده است





Sunday, January 8, 2012

خاطرات ساده ... آمدنم بهر چه بود؟

یک ماهی میشد که غربت, با وجود مامان بابا رنگ و بوی وطن گرفته بود

پرواز کردند به سوی وطن
حالا من موندم و عیال و بازگشت به سوال همیشگی


آمدنم بهر چه بود؟؟؟؟









Followers

Blog Archive