Saturday, December 11, 2010

میراث مولوی ... شعر و عرفان در اسلام

از کتاب صفحه ۷۱
مولوی در مقام یک عارف جدی تر از آن است که به عدم تجانس هایی در شعر خود که موجب برانگیختن انتقادات کوبنده منتقدان سختگیر است اهمیتی بدهد ... اگر اصلا متوجه آنها باشد ... او به عنوان شاعر میکوشید تا با هر شگرد دل انگیزی که نبوغ وی الهام بخش آن بود اصول صوفیه را در شعر خود داخل کند ... رد پاهای این رویارویی هنوز هم به طور کامل محو نشده است
------
از کتاب ... صفحه ۹۳ و ۹۴ و ۹۶
شعر چه باشد بر من تا که از آن لاف زنم ... هست مرا فن دگر غیر فنون شعرا
شعر چو ابری است سیه من پس آن پرده چو مه ... ابر سیه را تو مخوان ماه منور به سما

آن چه مولوی در سنت ادبی رد میکند ... قالب و صورت نیست بلکه اولویت دادن به آن است در ذهنیت شاعران و مخاطبان شعر

این غزل پر است از ویژگی های موسیقایی

من بی خود و تو بی خود مارا که برد خانه ... من چند تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه

------
از کتاب صفحه ۱۱۰
در حالیکه دیگر شاعران ایرانی همچون حافظ بسیاری از اجزای تشکیل دهنده واقعیت را از غزل خود حذف کرده اند و آن را پایین تر از حد معیارهای زیبایی شناختی خود دانسته اند ... مولوی در سخن گفتن از آشپزخانه و طویله و سیر و پیاز و پالان خر تردیدی به خود راه نمیدهد و در هر یک از مشهودات جلوه ای نمادین میبیند و میداند که امر متعالی و ظرایف را از راه خودش میتوان شناخت

هله بنشین تو بجنبان سر و می گوی بلی ... شمس تبریز نماید به تو اسرار ازل

اگر خطا نکنم او خود را به شتر و شمس تبریز را به شترچران مانند میکند

-----
از کتاب صفحه ۳۳۴
او حسام الدین را توصیه میکند که از او وصف آشکار آن چه با شمس تجربه کرده است را تقاضا نکند ... بلکه حقیقت را از پس قصه ای که سرپوشیده بیان شده است دریابد ... قصه شاه و کنیزک ...
----
و اما داستانی که با مزاج کارگر اخراجی از همه بیشتر سازگار بود
از کتاب صفحه ۳۹۷
داستان پادشاهی که سه پسر داشت که هر سه عاشق دختر شاه چین میشوند ... آنان دانستند که شاه وجود دختر خود را منکر است سر تمامی کسانی که ادعا کرده اند او دختری دارد ... اما از اثبات این ادعا عاجزند قطع کرده است. پسر بزرگتر خیره شکوه شاه شد ...حیرت کرد و عاقبت از رنج انتظار جان داد ... شاهزاده دوم در مراسم سوگواری برادر مراحل روحی فوق العاده ای رو تجربه کرد و مغرور شد. شاه از حق ناسپاسی او رنجید و عکس قهر او موجب مرگ شاهزاده شد. اکنون نوبت به کوچکترین برادر رسیده است ... مولوی فقط میگوید

آن سوم کاهل ترین هر سه بود ... صورت و معنی به کلی ربود

در اینجا مولوی این گونه اظهار نظر میکند که آنان که خدا را میشناسند کاهل ترین افرادند ... زیرا امر خود را به خدا وا میگذارند. در حالیکه دیگران به حول و قوه خود تکیه میکنند.
----
از کتاب صفحه ۴۱۲
در اینجا غالب ... شاعر و مولوی شناس عثمانی ... خود را با شغال در یکی از حکایت های مولوی مقایسه میکند که به خمره رنگ افتاد و با جامه رنگین از خم برآمد و خود را طاووس معرفی کرد اما هم جنسانش به او خندیدند. غالب احساس میکند که در بحر بی پایان مثنوی مولوی غوطه ور شده است.


No comments:

Post a Comment

Followers