Sunday, May 15, 2011

خاطرات ساده ... جلسه با مترجم

خوب جلسه خیلی سخت تر-کندتر از اون چیزی که فکرشو میکردم پیش رفت
من میگفتم گره ... طرف میگفت گره چیه ... من تصحیح میکردم منظورم همون پروتینه
من میگفتم یال ... طرف میگفت یال چیه ... من ادامه میدادم که منظورم همون تعامل فیزیکی میان پروتینهاس

طرف هم اصطلاحاتی میگفت که من متوجه نمیشدم و او هم مجبور میشد که بیشتر توضیح بده.

بعد از یه جلسه ۲.۵ ساعته هممون به این نتیجه رسیدیم که باید چندین جلسه مشترک دیگر بزاریم تا زبون هم رو بهتر بفهمیم. پووووف!
یه نکته جالب هم این بود که لیو اشاره میکرد که برای یه مورد خاص ترجیح میدهد که یه فرد متخصص دیگر رو وارد تیم کنه ...
تعجب من از این قضیه بود که اینا برای یه کار بسیار کوچیک ... خیلی تخصصی و جدی برخورد میکنن ...
خوب این یه کم آدم رو قلقلک میده تا پیش خودش تکرارکنه:

خوداجون خودت کمک کن تا یه چیز از این تحقیقات در بیاد و ما این ملت رو الکی سر کار نزاشته باشیم :))

بی ربط:
اگر شما هم تو نوجوونی واژه های ویل دورانت - حجاب- نقش زنان در انقلاب الجزایر رو به کرات شنیدین ... این فیلم رو از دست ندین :)

No comments:

Post a Comment

Followers