Saturday, September 4, 2010

مرشد و مارگاریتا ...The Master and Margarita

کتاب مرشد و مارگاریتا ... کتاب عجیبی بود ... حقیقتش حس میکنم که کلا نفهمیدم این کتاب رو ... کتاب بعضا تلمیحاتی دارد که نیاز به شناخت درست از تاریخ و جامعه آن موقع مسکو دارد و در کنار نثر ساده ... حس من این است که نویسنده سعی دارد جهان بینی خاصی رو بیان کند ... چندی پیش دوستی از من نظرم رو در مورد همین کتاب پرسید ...گفتم در یه جمله در این کتاب ... هر کس به جزای کاراش در همین دنیا میرسه ... بالافاصله جواب داد ... چه خوب ... ولی من هنوز هم مطمین نیستم که تجسم اعمال در همین دنیا خوبه یا بد

بگذریم

اخبار حواشی این کتاب برای من خیلی جالب بود ... این که بولگاکف قصد مهاجرت داشته و با دخالت شخصی استالین در مسکو ماندگار شده ... این که نوشته شدن کتاب ۱۲ سال طول کشیده و ۲۵ سال بعد از مرگ نویسنده اش اجازه انتشار پیدا کرده ... این که کتاب ابتدا دو فصل داشته و بعد از آشنایی نویسنده با خانم النا سرگیونا فصل جدیدی به نام مرشد و مارگاریتا به کتاب اضافه شده و این که عنوان شده بیش از ۱۱۰۰ کتاب و مقاله در نقد این کتاب نوشته شده است ... همه و همه آدم رو به سمت این کتاب جذب میکنه

در مورد من ... حداقل کتاب رو یه بار دیگه باید بخونم تا به یه نتیجه گیری برسم

از کتاب ... صفحه ۴
برلیوز گفت ... حتی یک دین شرقی هم پیدا نمیشود که در آن باکره عفیفه ای خدایی را به این دنیا نیاورده باشد و مسیحیان که هیچ خلاقیتی نداشتند مسیح خود را دقیقا با همین الگو خلق کردند ... واقعیت این است که مسیح هرگز وجود خارجی نداشته. این نکته ای است که باید به آن توجه کرد





No comments:

Post a Comment

Followers

Blog Archive